یحتمل چند سال بعد فراموش کرده ایم این روزهای خاکستری و رنگ پریده را،
فراموش کرده ایم که تا خرتناق در یاس و بلاتکلیفی و اضطراب فرو رفته بودیم،
فراموش کرده ایم که دلمان لک زده بود برای یک پرس آغوش داغ و یک فنجان حال خوب.
یحتمل چند سال بعد تنهایی و انزوای ناگزیر این روزها را یادمان هم نیست،
چون روزگار هربار دغدغه های جدید می تراشد و آدمی برای پیوستن به جریان پیش رونده ی زمان،فراموش می کند.
آدمی فراموش می کند تلخی روزهای سخت را،از یادآوری ناملایمتی ها می گریزد،
هر صبح به شوق آفتاب و شروعی تازه،لبخند می زند،در آغوش می گیرد،
دوست دارد و دوست داشته می شود و برای هدف های جدیدی تلاش می کند.
یحتمل چند سال بعد زخم این روزها دیگر آن قدر ها کاری و عمیق نیست،
فقط هرساله روز کشف علاج این طاعون را جشن خواهیم گرفت و
هرکس لا به لای ذهن ناهوشیارش دنبال خاطراتی از این روزها خواهد بود برای تعریف کردن.
یحتمل تمام دردها،سختی ها و رنج ها،خاطره می شود و از زخم ها فقط رد باریکی به جا خواهد ماند برای تداعی.
-نرگس صرافیان طوفان-
آقــــــــــــــــازاده...برچسب : نویسنده : lovelylonely بازدید : 80